مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

زیارت آل یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم
زیارت آل یاسین
امام زمان علیه السلام فرمودند:هرگاه خواستید بوسیله ما به سوی خداوند تبارک و تعالی وبه سوی ما ،توجه کنید پس بگویید چنانچه خدای تعالی فرموده:
 سَلامٌ عَلی آلِ یاسین،اَلسَلامُ عَلَیکَ یا داعِی اللهِ وَ رَبّانیَ آیاتِهِ ...
   بقیه دعا در ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...

حضرت زینب



میلاد حضرت زینب سلام الله علیها بر تمام شیعیان جهان مبارک باد


التماس دعا




حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ: ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.

مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ: (خداوندى که) صاحب روز جزا است.

اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.

اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: ما را به راه راست هدایت فرما!

صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى،

غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان

این فصل را با من بخوان باقى فسانه است




فصل آغاز

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است

این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

هفتاد باب از هفت مصحف برنبشتم

این فصل را خواندم، ورق را درنبشتم

از شش منادى، رازِ هفت اختر شنیدم

این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این بانگ را از پنج نوبت‏زن گرفتم

این عطر را از باد در برزن گرفتم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم

این ناله را با موج دریا مویه کردم

این نغمه را با جاشوان سند خواندم

این ورد را با جوکیان هند خواندم

این حرف را در سِحرِ بودا آزمودم

این ساحرى را با یهودا آزمودم

از باغ اهل وجد، چیدم این حکایت

با راویان نجد، دیدم این روایت

این چامه را چون گازران از بط شنیدم

وین شعر را چون ماهیان از شط شنیدم

شط این نوا را در تب حیرت سروده است

وین نغمه را در بستر هجرت سروده است

                     

بقیه شعر در ادامه....

ادامه مطلب ...

افتاب پنهانی



طلوع میکند ان افتاب پنهانی 

زسمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست؟

شنیده ام که  می اید کسی به مهمانی

کسی که سبز تر است از هزار بهار

کسی.شگفت کسی ان چنان که میدانی 

کسی که نقطه اغاز هر چه پرواز است

تویی که در سفر عشق خط پایانی

تویی بهانه ان ابرها که می گریند

بیا که صاف شود این هوای بارانی

تو از حوالی اقلیم هرکجا اباد

بیا که میرود این شهر رو به ویرانی

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق

بیا که یاد تو ارامشی است طوفانی

برنامه حکومتی و اصلاحی امام زمان(ع)

گویند ضریح نگاهت معجزه دارد
ای کاش من زائر چشمان تو باشم
امام مهدی(عج)

با توجه به روایات فراوانی که درباره ی دوران حضرت مهدی(عج) موجود است برنامه های حکومتی حضرت را در سه محور می توان خلاصه کرد: 1. برنامه های فرهنگی.  2. برنامه های اقتصادی.  3. برنامه های اجتماعی.

 بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...

دردم از یار است و درمان نیز هم



دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم



ربنا ظلمنا انفسنا

ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین (سوره اعراف آیه 22)

پروردگارا، ما بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.

 دعا های قرانی که با ربنا اغاز می شوند در ادامه مطلب:

ادامه مطلب ...

السلام علیک یااباصالح المهدی(عج)


اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ

وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ

وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ

فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد

اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ

مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ

اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى

فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى

السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.

------------------------------------------------------

به راهت خیره می مانم ومی دانم که می آیی

توتنهایادگارمانده ازنسل اهورایی
بیا درباور شبهای من خورشیدواری کن
دلم یخ بسته ازسرمای این پاییزیلدایی
تو تنها روزن امید دراین کوی بن بستی
وتنها راز پی بردن به رازاین معمایی
نگاه ملتهب ازانتقامی سرخ می دانی
غرور زخم های آتشین کهنه مایی
کجایی؟بازگرد ای چشم ها درانتظار تو
بگو دیگر کجایی ؟درکدامین روز می آیی؟
چه رازی مانده دردستان گرم تو؟ نمی دانم
که حتی درکویر خاطرات من شکوفایی
مرا دردیست دراین سینه درمان را تو می دانی
که با درد دل غربت نشین من هماوایی
نگاه خسته ایی هر روز دراین راه می پرسد
سوار سبزپوش  من بگو آیا نمی آیی؟

چشم به راه

خدایا

آنان که همه چیز دارند

مگر تورا

به سخره میگیرند

آنان را 

که هیچ ندارند

مگر تو را!

************

هر کودکی با این پیام به دنیا می اید

که خدا

هنوز

از انسان نومید نیست

***********

خدا

نه برای خورشید

ونه برای زمین

بلکه برای گل هایی که برایمان می فرستد

چشم به راه پاسخ است


"تاگور"

غم


شبی سردی است و من افسرده

راه دوری است وپایی خسته

تیرگی است و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا به دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست درنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است

خنده ای کو که به دل انگیزم

قطره ای کو که به دریا ریزم

صخره ای کو که بدان آویزم

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم است به دل

غم من لیک غمی غمناک است

------------------------------------

العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان

برای تعجیل در فرج اقایمان صاحب العصر والزمان صلوات ختم بفرمایید

به یاد دوست



دفتر بغض مرا باز کنید  که دلگیرم

حدیث غم مرا بخوانید  که از گریه سرازیرم

ای یادگار لحظه های زیبا

به احترام تمام زیبایی های دنیا فراموشت نمی کنم

------------------------------------------------------

اسیر دل رسوای خویشم چو بند بلا بر پا ی خویشم در دام دنیا مانده ام

چه حاصل از این افسانه سازی از این مستی و دیوانه بازی در کار خود وا مانده ام

تا کی چو جام بزم مستان در گوشه میخوانه روشن

 تا کی بدوشم ساقر غم سرمست این پیمانه روشن

 چه حاصل از سوز ساز نهان

چه حاصل از این خاطر نگران

تا کی به درگاه خدا نالم چونال بی نوا

خدا یا خدایا رها کن  دلم را ز دام بلا

ز قید قرار رهایم کنم به عالم خود آشنایم کن

به نور خرد رهنمایم شو ز ظلمت هستی جدایم کن

رفیق راهی و از نیمه راه می گویی


رفیق راهی و از نیمه راه می گویی

وداع با من بی تکیه گاه می گویی


میان این همه آدم، میان این همه اسم
همیشه نام مرا اشتباه می گویی


به اعتبار چه آیینه ای، عزیز دلم
به هرکه می رسی از اشک و آه می گویی


دلم به نیم نگاهی خوش است، اما تو
به این ملامت سنگین، نگاه می گویی؟


هنوز حوصله ی عشق در رگم جاری است
نمرده ام که غمت را به چاه می گویی

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم



روز ها فکر من اینست و همه شب سخنم            که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟                       به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا    یا چه بودست مراد وی از این ساختنم 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک                       چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست                    به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد          یا چه جانیست نگویی که منش پیرهنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم             آنکه آورد مرا باز برد در وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم                  تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزم

                                      شمس تبریزی اگر روی به من بنمایی

                                       والله این قالب مردار زهم برشکنم

زندگی


زندگی با همه ی وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به صفا دادن و پژمودن نیست

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست

زندگی جنبش و شور است از تماشاگر آغاز حیات

تا به جایی که خدا می داند....

دوست


دوست نزدیکتر از من به من است

 وینت مشکل که من از وی دورم

و نحن اقرب الیه من حبل الورید ق/۱۶

(ما به انسان از خودش‏ نزدیکتر هستیم)

                          

آه

 

او یک نگاه داشت به صد چشم می نهاد

 او یک ترانه داشت به صد گوش می سرود
 من صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس
 من صد نگاه داشتم و دیده ای نبود...
------------------------------------------------

دستم بوی گل می داد
 مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
 اما هیچ کس نگفت که شاید گلی خسته باشم !!
-------------------------------------------------------
 چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
 چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
 پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
 چه رها ، چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
-----------------------------------------------------

 خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
 نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
 تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
 که پشت پرده اشکم؛ سپیده سر می زد

السلام علیک یا فاطمه المعصومه

نجوا
امشب این دل گشته بینِ سینه گم
مهدی صاحب زمان آید به قم
شالِ ماتم را به سر انداخته
ناله‌اش بر جان شرر انداخته
گویدش ای عمه‌ی چشم انتظار
آمدم بالین تو من بی‌قرار
آمدم در شهر قم یارت شوم
من در این غربت پرستارت شوم
طاهره، مرضیه، ماهِ عالِمِ ه
ای کریمه، ای رضیه، فاطمه
ای که نامت شبه نامِ مادرم
در برت با یادِ مادر مضطرم
عمه جان معصومه بین بستری
لحظه‌ی ناله شبیه مادری
فرق تو با مادرم بس باشد این
او میان کوچه‌ها خورده زمین
او میان کوچه سیلی خورده است
میخ در پهلوی او آزرده است
ای که هر جا بی‌قرینه بوده‌ای
کی دچارِ دردِ سینه بوده‌ای
مردم قم احترامت کرده‌اند
کی تو را گریه حرامت کرده‌اند
اهل قم گریان و زارت گشته‌اند
روز و شب چشم انتظارت گشته‌اند
با گل و لاله تو را دفنت کنند
کی شبانه در خفا کفنت کنند
عمه جان امشب خریدارت منم 
مرهمِ آن جسمِ بیمارت منم
این دلم با ناله در تاب و تب است
پیش تو هستم دلم با زینب است
زینب ثانی خطابت می‌کنم
  گریه بر حالِ خرابت می‌کنم
مردم اینجا افتخارت کرده‌اند
کی حجابی از تو غارت کرده‌اند
سر درِ قم را به گُل آویختند
کی به رویت سنگ و آتش ریختند
عمه جان اینجا و ملکِ ری کجا
کوفه و شام و سر بر نی کجا
خنده‌ی مردم در این قم مرهم است
خنده در بزمِ یزیدی ماتم است
عمه جان برخیز و دل صد چاک شد
چشمِ خونبار رضا غمناک شد
چشم بر راه تو چشمانِ رضا
من چه گویم با تو جانانِ رضا
عمه جدّ من غریب و زار شد
چشمِ تو چون چشمِ مادر تار شد
زینب و زهرا و حیدر آمده
باب تو موسی بن جعفر آمده
عمه جان چشمِ خودت را باز کن
با رضا شرحِ غمت آغاز کن
اهلِ قم هر جا صدایت می‌کنند
خاک بر سر از عزایت می‌کنند



پنجره


کاش پرده می فهمید که تاپنجره بازاست فرصت رقصیدن دارد
وباد همه فرصت اوست
گاه سکوت یک دوست معجزه می کند

وتو می فهمی همیشه بودن درفریاد نیست

------------------------------------------------------

دلم برای تو گاهی عجیب میسوزد
شبیه شمع که خیلی نجیب می سوزد
دلم برای دل ساده ام که خواهد خورد
دوباره مثل همیشه فریب میسوزد
نشسته ای به امید که؟ گر بگیر ای عشق
همیشه آتش تو ، بی لهیب میسوزد
تو اشتباه نکردی گناه آدم بود
اگر هنوز بشر پای سیب میسوزد
من آشنای تو بودم ولی ندانستم
غریبه ها دلشان هم غریب میسوزد
برای من فقط این دل زعشق جا مانده است

که با نگاه شما عنقریب میسوزد

writer:rana iraj

تنهایی


 

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست
  تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم تنهایی را

تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست

تنهایی را دوست دارم........... زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست   و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد. چون در تنهایی به تو فکر می کنم .شاید در سکوتی یا شاید در شبی سرد و بارانی دوباره در کنارم باشی . تنهایی را دوست دارم .........