مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

ابر

یک تکه ابر خسته می‏خواهد ببارد. بر برگهای دفترم، تا می‏نویسم!

یک شاپرک بر خودنویسم می‏نشیند. وقتی ز درد شاپرکها می نویسم
با روی ماهت می‏شوم حالی به حالی. چون جزر و مد، پایین و بالا، می نویسم
گاهی دلم تنگ است گاهی شاد هستم. هم شادیم را، هم غمم را می‏نویسم
امشب ولی! آقا، دلم بدجور تنگ است. دلتنگم و تاصبح فردا می‏نویسم
امشب غزل در خودنویسم گیر کرده .روح مرا با عشق تو درگیر کرده
می‏خواهم امشب اندکی قرآن بخوانم .بر رو ح خود یاسین و الرحمن بخوانم
امشب غزل یا مثنوی! فرقی ندارد آن تکه ابر خسته می‏خواهد ببارد
امشب من و انبوه مشق و دست خسته .اصلا بگو یک کشتی در گل نشسته!
با اینکه آقا درس ما خیلی ضعیف است اما نگاه گرمتان خیلی لطیف است!
من از زبان شاپرکها می‏نویسم از انتظارقاصدکها می‏نویسم
آقا! نگاهم کن! اجازه! هر چه باشد،شاگرد اینجایم، در اینجا می‏نویسم
آقا اجازه! میز آخر جای دوریست!خط خورده شد هر چه در آنجا می‏نویسم
لب تر کنی، با دستهای ناتوانم تا صبح، مشق آب بابا می‏نویسم
از خاطرات زخمی بابای تشنه از غربت مردان تنها می‏نویسم
از موجهای خسته‏ی ساحل ندیده از اشکهای شور دریا می‏نویسم
اصلا براتان هر غروب پنج‏شنبه تا شامگاه جمعه،آقا می‏نویسم
جمعه؟! برای من همیشه روز خوبیست!از شادی آنروز زیبا می‏نویسم...!

امشب هوای من هوای شاعری نیست تمرین زنگ جمکران را می‏نویسم!





دارم آرزو می‌کنم

می‌خواهم از همین بین راه
از همین جایی که هیچ کس نیست
کمی از کناره‌ی دنیا راه بروم
از جاده‌های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد
مردانی که در محرم‌ترین ساعات عشق گریستند
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید
می‌خواهم در ماه ترین ایستگاه زمین
در محرم‌ترین ساعات ماه
گریه کنم
میخواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک‌تر به ماه

بمیرم...


آه باران
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران
یا نه دریایی‌ست گویی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو می‌بارد از حد بیش
ریشه در من می‌دواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شب‌های وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران
چشم‌ها و چشمه‌ها خشکند، روشنی‌ها محو
در تاریکی دلتنگ، همچنان‌که نام‌ها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدی‌ها که ما عمری‌ست در گرداب آن غرقیم

آیا چیره خواهی شد؟

نظرات 10 + ارسال نظر
فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:51 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com



ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم

تنها تو یی ای نازنین آرام جانم

اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گریبانم کسی هم درد من نیست

از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم

از فصل های دوستی من دل بریدم

این زندگی دیگر سرو سامان ندارد

دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد

دیگر نمی داند که را باید صدا زد

این قلب را تا کی به طوفان بلا زد

من باغبان فصل های انتظارم

تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:50 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

رفتی نیامدی و سفر دلفریب شد

نا اشنای کوچه پشتی رقیب شد

تاریخ اشنایی ما را بهم زدند

تقویم روی میز تو با من قریب شد

دل را به جرم پرسه زدن دار می زنم

میرم ترین نگاه تو بهم صلیب شد

ان جمعه ها که نبودی به نام عشق

فالی گرفتم ایه ی امن یجیب شد

یادش بخیر لحظه ی اخر سبد سبد

گل بود و خنده بود و نگاهت که سیب شد

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:49 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

گناه دوری



گناه دوری ات

من وقتی با تو بودم نیز

دلم

برایت تنگ می شد

بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند

بگذار

هرچه نمی خواهند بگو یی

باران که بیاید

از دست چترها کاری ساخته نیست

ما اتفاقی هستیم که افتا ده ایم

تو کوچک شدی؟

یا قلب من بزرگ شد؟

فرقی نمی کند عاشق شدم!

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:46 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

دیگه به نبودت عادت کرده بودم

خو دمو با خیالت راحت کرده بودم

دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم

برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم

گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم

او مدی دلتنگی ها همه رفتن

شوق وصال و جا گذاشتن

تا او مدم با آغوشت جون بگیرم

خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم

دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی

سر کار گذاشتن دل تو شب ها ی بی قراری

دو باره لحظه ناب رسیدن

دو باره تشنه ی شوق بو سیدین

چه خیال ساده و خوبی

پیش چشما ی تو بودن و دل فریبی

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:45 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com



دلم کسی را می خواهد که دوستم داشته باشد ...

شانه هایش را برای گریستن و سینه اش را برای نهاندن سرم و چشمانش را برای خالی

نمودن غم هایم می خواهم دلم کسی را می خواهد که مرا با هر آنچه هستم
دوست بدارد .

با تمام خوبی ها و بدیهایم با تمام مهربانی ها و نامهربانی هایم دلم کسی را

می خواهد که آفتاب مهر را به قلب خسته ام هدیه دهد کسی چون تو ...!

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:44 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com


سلام ایرج جان
ممنوووووووووووووووووون که به وبلاگم میایی
واقعاااا خوشحاااااااااالم
خیلی زیااااد
من هیچ وقت از حرفا و درد و دل های شما ناراحت نمیشم توو وبلاگم.....برعکس بینهایت خوشحال میشم...امروز وقتی دیدم صفحه نظراتم شما شدین خیلی خوشحال شدممممممممم....نه واسه تعداد نظرات...که تعداد نظر واسه من مهم نیست....مهم احساسات و حرفای دلی هست که شما باهام میزنید.....
خوشحالم که این احساس رو نسبت به من داری که تونستم توو زندگی کمکت کنم...
خوشحالم که منو مثل خواهرت میدونی.....
خوشحالم که هستی....

ممنون از حضورتون و ممنون که توو روزای تنهاییم کنارم هستی...
امیدوارم به هر انچه می خوای برسی داداش گلم
مراقب دل مهربونت باش

هر چی ارزوی خوبه مال تو...........

فدای شما خواهر عزیزم

....................... چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 17:52

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه که دیگر نیستم
این تو و این لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان و پیرایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

خیلی زیبا بود

الهه چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 13:21

جنون جانم را گرفته است .بی حوصل که میشومنامت را بر پوست دقیقه ها می نویسم . آقا....خدا می داند چه قدر دلتنگم ....فاصله ها دارند بزرگمیشوند و اندوه منبزرگتر....آه ای روح گردباد !کی در این پیراهن میپیچی و دامن جاده را خواهی گرفت ؟؟افتاب در زلال چشمانت دیدن دارد و تمام حادثه ها در پس قدمهای تو اتفاق خواهد افتاد .اقا ! ما سالهاست عقربه های سرخ ساعتمان را با نام تو کوکمی کنیم ....
*برای ظهور اقا امام زمان صلوات *

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 01:12 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

((امشب ولی! آقا، دلم بدجور تنگ است. دلتنگم و تاصبح فردا می‏نویسم))

((از دل تنگ من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست.
اسمان سربی رنگ.
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
میپرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران...
پر مرغان نگاهم راشست غصه نخور....خدا هم تنهاست))

دل منم خیلی تنگهههههههههههههههههههههههه

امیدوارم هیچ وقت دلت تنگ نشه ایرج جووون......

هر چی ارزوی خوبه مال تو.........

مرسی

فاطیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 01:09 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

سلام ایرج جان
خوبی دوستم؟؟؟
خوشحالم که میبینمت............
ممنون که بهم سر زدی

وااااااااااااااااااااای خیلی زیبا بود...ممنوووووووووووووونم

شاد باشی
هر چی ارزوی خوبه مال تو................

خواهش میکنم
خوبی از خودتونه ابجی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد