مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

یا ابا عبد الله الحسین


قال رسول الله (ص): اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.

براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود. جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556 سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنکه (حُرمَتِ) خیمه گاهش دریده شد ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء ، سلام بر غریبِ غریبان، سلام بر شهیدِ شهیدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ، سلام بر ساکنِ کربلاء ، سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست



بقیه در ادامه....


سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلندشدکاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روزحشر با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند


بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها افروختند و در حسن مجتبی زدند
وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند



ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر ارند شرم  کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک آل علی چو شعله ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شدآشکار آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی اختیار نعره ی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد کای مونس شکسته دلان حال ماببین
ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلاببین تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه هاببین آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد خاموش محتشم که دلسنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد


خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده زیاد نکرده است هیچگه نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشردرآورند


نظرات 3 + ارسال نظر
شهرام عزیزی چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 21:21 http://ariaehsas.persianblog.ir

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود..
افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند...

دکتر علی شریعتی

از اینکه لینک زدی ممنون
راستی یه سری به وبلاگ دیگه من به آدرس : ariaehsas.persianblog.ir بزن
امیدوارم خوشت بیاد
می بینمت التماس دعا

زهرا چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 19:42 http://www.bloodysuside.blogfa.com


یا حسین

فاطیما چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 16:21 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

سلااام داداش ایرج
خوفی؟؟؟
ممنوووووووووون که بهم سر زدی
خوشحالم کردی
دلم برات تنگیددددددددددددددددده بود داداشی......کجااایی تو؟؟!!!

ببینم انگار یه جورایی بودی....اره؟؟؟
نبینم بد باشیاااا!!!...چی شده داداش گلم؟؟؟


شعرت خیلی زیبا بود...ممنونم داداشم
منم فرا رسیدن ماه محرم رو به همه و از جمله تو داداش گلم تسلیت میگم
امیدوارم هر چی از امام حسین می خوای بهت بده
حتمااااااااااا برات دعا میکنم
هر چی ارزوی خوبه مال تو......................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد