ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
غمگین تر از همیشه ام
غمگین تر از هر لحظه ام
خسته شدم
خسته تر از هر روز و هر لحظه
سرگردان در این این تکاپوی بی سرانجامم
چشمان ترم جلوی دیدگانم را گرفته
امیدی نیست
نوری نیست
صدایی نیست یاری ام کند
ناگاه به یاد این کلمه می افتم
که یکی با تمام وجودش گفت
هل من ناصر ینصرنی؟
دست به سوی هر کسی یازیده ام
نیست همراهی نیست یاری
ندارم هیچ ارزویی
الهی من تو را میخواهم
الهی فقط خودت برای من ارامشی
الهی دستم بگیر و از این دنیای خاکی رهایم کن
رها تر از پروانه
به سبک بالی پرستو های عاشق
و زیبایی پرواز قو
مرا پیش خود ببر
چشام بستس جهانم شکل خوابه – عزابه – اضطرابه روبه روم دیواری از مه دیواری از سنگ
بگو بیهوده نیس – بگو بیهوده نیس فاصله ی اب و سراب بگو سپیدیه کاغد بیهوده نیس
بگو از کوچ پراکنده فقط کابوس و تنهایی
بگو خواب بود هر چی که دیدم - افسانه بود هر چی شنیدم - نگاه کن شوق دل زدن به دریا
بگو همه حرفات یه شوخی بود - خیالی بود قصه ی جدایی - تصور کن خوشبختی ما را
....
دلنوشته های غمگین پسری از تبار برف...
ادامه مطلب رو هم ملاحظه کنید
الهی مرا آخرین تکیه گاهی
الهی تو ما را پناهی
الهی تو آنی که بر حال دل ها گواهی
دل من خدایا شکسته
دلی موج دریا شکسته
چو اوراق دفتر پریشان
چو خطی سر و پا شکسته
چو رخسار مجنون غم افزا
چو گیسوی لیلا شکسته
کمی پای آهسته تر نه
غیر از غمت مبتلایم مکن
رها از هجوم بلایم مکن
نگاه تو در من شفای دل
الهی ندارم به جز تو الهی
الهی دگر بد خطابم مکن
دلم مبتلا کن به هر غم که خواهی
بمیران ولیکن رهایم مکن
باران می آید...
درغروب غم انگیز دلم باران میبارد...
ومن گم میشوم درآن.درآن همه پاکی وصداقت...
ومیبارد ومیبارد برای دل خسته ی من...
وچه زیباست شنیدن نجوای هرقطره ی باران که به دنبال دست نوازشی است...
پاک وبی ریا!
ومیسپارم خودم را به آغوشش.به آغوش گرم وپرمحبتش...
وآنوقت...
آنوقت هرقطره ی اشکم میان قطره های بیشمارش گم میشود...
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ، ز، هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
دیگر از این حصار دل آزار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته بی زار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
---------------------------------------------
یه عمره حال و روزه من همینه
کسی به پایه گریه هام نمیشینه
بازم دلم گرفتو گریه کردم بازم به گریه هام میخندن