مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

موزوی انشاع:عزدواج!!

موزوی انشاع:عزدواج

من هر وقت یک کار خوب میکنم مامانم به من میگوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب میگیرم.من تا به حال پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب میکرده که مامانش به اندازه استادیوم ازادی برایش زن گرفته بود.ولی من موتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا ادم بشود چون بابایمان همیشه میگوید مشکلات انسان را ادم میکند



    (راستی تا یادم نرفته این عکس باغچه ماست و اینا جوجو های من هستن تو دستام دارن دنبال دون میگردن که بخورن مال چن وقت پیشه کلی ازشون مراقبت کردم که پیشی نیاد بخوردشون اخر سر بزرگ شدن وایننقده  قووووووقووووووولی قوووو کردن که نگو یادش بخیر...)

بگذریم خوب داشتم میگفتم

درعزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم میخوریم.از لحاظ فکری هم دو طرف باید به هم بخورند.ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم میگوید این ساناز بیشتر از تو هالیش میشود.در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست

چه بسیار ادمهای بزرگی بوده اند کهکارشان به طلاغ کشیده شده و چه بسیار ادمهای کوچکی که نکشیده شده.مهم اشق است!

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمیخواهد و دایی مختار هم از زندان در می اید

من تا به حال کلی سکه جمع کرده ام و میخواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعد به زندان نروم

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمیکند.همین خرج های ازافی باعث میشود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی"دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود  دایی مختار میگفت پدر خانومش چتر باز بود.خب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد.

البته من و ساناز توافق کردیم که به جای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم هم ارزانتر است هم خوشمزه تراست تازه وقتی میخوری خش خش هم میکند

اگر ادم زن خانه دار بگیردخیلی بهتر است وگرنهادم مجبور میشود خودش خانه بگیرد.زن دایی مختار هم خانه دار نبود ودایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد.میگفت چون رهم و اجاره بالاست انها رفته اند پایین

اما خانوم دایی مختار هم میخواست برود بالا.حتمن از زیر زمینی میترسید.ساناز هم از زیر زمینی میترسد.برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم.اما ساناز از ان بالا افتاد و دستش شکست.از ان موقه خاله با من قهر است.قهر بهتر از دعواست.ادم وقتی قهر میکند بعد اشتی میکند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند بعد خانومش میرود دادگاه شکایت میکند بعد میایند دایی مختار را میبرند زندان!!البته زندان ادم را مرد میکند.عزدواج هم ادم را مرد میکند

اما ادم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!...این بود انشای من


از دفتر انشای یک بچه

نویسنده شناسایی نشد!!