مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

آخرین نگاه...

آرام تر بـرو که توانی نمانده است  ..... تا آخرین نگاه زمانی نمانده است
بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن! ....  یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است
می‌خواستم فدای تو گردم ولی نشد ...... بعد از شهید علقمه جانی نمانده است
تو می روی پس که؟عنان گیر من شود.... وقتی که هیچ مرد جوانی نمانده است
این گله های گرگ نشستند درکمین    ....تا با خبر شوند شبانی نمانده است




او رفت و بعد ،شیهه اسبی غریب ؛ماند....شاخه شکست ؛ رایحه عطر سیب ماند
یک تن به جای حضرت یوسف به چاه خفت ... اما سری ؛ دریغ . . . به روی صلیب ماند
از آن همه جمال جمیل خدا ؛ فقط ....... تصویر مات و خاکی شیب الخضیب ماند
دیگر برای بوسه شمشیر جا نبود ....... حتی لبان دخترکش بی نصیب ماند
درلابلای آن همه فریاد و هلهله..........  تنها صدای مادری آنجا غریب ماند
صحرا میان شعله صدتازیانه سوخت ... پروانه های کوچکِ در این میانه سوخت
تنها نه بال نازک پروانه های دشت....... گل های سرخ روسری دخترانه سوخت
یکباره کربلا و مدینه یکی شدند ......... پهلو و دست و بازو و هم شانه سوخت.

نظرات 40 + ارسال نظر
شبنم وروجک2جاده جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 11:22

درد مـــن،

چشمانـــی بـــود کـــه

بـــه مـــن " اشـــک " هدیـــه میـــداد

و بـــه دیگـــران " چشمـــک " ..........!

مرسی از حضورت

شبنم وروجک2جاده جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 11:21

سلاااااااااااام داداشی خوبی؟

خوشی؟خوش میگذره؟

تو که رفتی تو گروه این باند خلافکار که...گفتم اینارو ول کن اینا اغفالت میکنن بیا بیرون برادر ول کن

اگه نیای با من طرفیااااااااا شبی ساطور

فیلا داداشی

اوه اوه شبی ساطور!!!
ترسیدم

فاطیما پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 23:57 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

به به!!! سلاااااام بر عمو ایرج شیطوووووون!!!
بلههههه..اونم چه عنبرررررررررری


جااان؟؟؟ دو تا مرغ عشق؟؟؟
ایرج می کشمممممممممممممممممممممممممممممممممممممت


آررره..خیلیم حسش لطیفه...با اون سیبیلاااش



اه اه...حالمممممممممممم بدددد شد...اون دستمالو بسوزووووووووووووون



حالا بر علیه من شورش میکنی دیگه؟؟؟
دااارم برات

سلام بر خواهر گلمان
من شورش کردم؟!!
تکذیب میکنم

باران پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 00:59

خطا از من است
از من که سالهاگفته ام ” ایاک نعبد “
اما به دیگران هم دل سپرده ام
از من که سالهاگفته ام ” ایاک نستعین “
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم...
خدایا؛؛ رهایم نکن...

اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست
خدا را بخوان تا خدا تو را از خواندنی ها قرار دهد..

باران چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 01:19

به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی

اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می کنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی.
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!

ممنون از متن زیباتون

شبنم وروجک2جاده دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 17:20

ایــن روزا دیــــگه نمیشه
دســت کــســیــ رو بــگیــــری...!
هــمش مــــچــشو مــیگــیری ..!!!

مرسی از حضورت

فاطیما دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 16:38 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

به قول ابی سیبیل سلووووووووووووووووم بر داداشی ایرجم

خوفی عمو جوون؟؟


ایرج من تو رو می کشمممممممممممممممممممم

حالا دیگه مبااارکه دیگه؟؟؟

جوابتو دادم اونجا...



چقدر دلم برای شیطوووووووووووووونیات تنگیددده بود

کلی خندیدم از دستت


قربووووووووووووون داداش ایرجم که فقط یه دونه ست



ایشالله جبران می کنم...پوستتو می کنم و می خندونممممممممت

سلام خاله جون
خوبم شکر خدا

فقط این ابراهیم ابراهیم سیبیلو نگفتی کیه؟ !!

باران یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 01:07

آموخته ام که خدا عشق است وعشق تنها خداست،آموخته ام که وقتى ناامید میشوم خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار میکشد دوباره به رحمت او امیدوار شوم،آموخته ام اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدا برایم بهترش را در نظر گرفته،آموخته ام که زندگى دشوار است ولى من از او سر سخت ترم!

********************************
وقتی "باختم" مسیررا یافتم! دربزرگراه زندگی همواره راهت "راحت" نخواهد بود. هرچاله ای "چاره ای" بمن آموخت. برای جلوگیری از "پس رفت" پس، باید رفت...

*******************************************
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبنددو در زیر نور سبز میشودو رشد میکندو ازین رو است که همواره پس از آشنایی پدید میاید، و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر میخوانند، و پس از آشنا شدن است که خودمانی میشوند.

******************************************
دلم گرم خداوندی ست، که با دستان من گندم براى یاکریم خانه میریزد!چه بخشنده خدای عاشقى دارم! که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم! دلم گرم است،میدانم بدون لطف او تنهاى تنهایم. برایت من خدا را آرزو دارم...

ممنون از جملات زیبای شما

فاطیما جمعه 25 بهمن 1392 ساعت 19:08 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

سلاام بر بهترین داداشی دنیاااا
خوفی؟؟؟
دلم برات تنگیددده بود

چه خبرا عزیزم؟؟ رو به راهی؟؟
چیکارا میکنی؟؟؟


جاده احساس با " رقص ِ خاطره در شبی به نام ولنتاین " به روز شد
منتظر عاشقانه هات هستم
ولنتاینت پر از عشق
هر چی آرزوی خوب ِ مال تو..................

سلام ابجی
ولنتاین مبارک ، همراه یک بغل گل رز ، یک سبد ستاره و یک دنیا آرزوی شادباش . . .

maryam سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 14:58

فراموش کردن کسی که واقعا دوستش داری

به سختی

به یاد آوردن کسیه که هرگز ندیدیش

maryam سه‌شنبه 22 بهمن 1392 ساعت 14:52

فراموش کردن کسی که واقعا دوستش دری
به سختی


به یاد آوردن کسی که هرگز ندیدیش

سلام
مرسی از حضورت

شبنم وروجک2جاده جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 15:38

اصلا روم نمیشه بیام بخدا

سلام داداشی خوبی؟شناختی؟ی ادم بی معرفتم

واقعا شرمندتم واقعا وقتی اومدم وبت خیلی ناراحت شدم از اینکه داداش ایرج ازم ناراحته و دیگه منو نمیشناسه

بازم شرمنده داداشی تازه نتمو وصل کردم قبلا با گوشی میومدم تو وبت که میومدم نمیشد کامنت گذاشت نمیدونم چرا؟

ولی اومدم داداشی البته اگه قابل بدونی و ابجیتو راه بدی

تا بعد
یا حق

این چه حرفیه خواهر من
من کی از کسی ناراحت بودم که خبر ندارم؟!!!


مرسی از حضورت.

سمیه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 15:49

سلام سلام ایرج جان چطوری خوبی؟

سمیه وارد میشود کجایی صاحب خونه

دلمان بسی تنگــــــــــــــــــ شد گفتیم سری بزنیم حالی احوالی ...... چه خبرا؟خوبی خوشی سلامتی؟

این خواهر فاطیما اینجا چکار میکنه خجالتم نمیکشه واسه نی نی هیچی نیورده که

نی نی جووووووووونم قند و عسلی چطوله؟

بیا که خاله سمیه با یه عالمه ذرت مکزیکی اومده تو این هوای سرد میچسبه
خاله فاطیماش یاد بگیره


ماشالا چه بزرگ شده واسه ما خودم واست زن میگیرم نگران نباش

سلام
خبر سلامتی خبر خاصی نیست..
فاطیما خواهربزرگترمه خیلی بامعرفته
مرسی از حضورت

سمیه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 15:41

خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
تو که دستت به زمینت می رسد
بلندم کن!!

قشنگه

سمیه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 15:39

نوشته ها بهانه است

فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم

باورش با تو.

سمیه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 15:39

شاید کسی که باهاش خندیدی رو یه روز فراموش کنی
ولی کسی رو که بخاطرش گریه کردی هیچوقت فراموش نمیکنی

سمیه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 15:38

زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!!
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛

باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
مقدمه اش "عشق او" ،

و انتهایش "نگاه او" باشد

فاطیما سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 23:00 http://www.jade-ehsas.mihanblog.com

سلاااام داداش ایرج
خوبی؟؟؟

دلم برات خیلییییییی تنگیده
چه خبراا؟؟؟ کم پیدایی!!! خوش میگذره؟؟

نی نی خوفه؟؟؟
سلام برسون بهش...

برات بهترین ها رو ارزو دارم
مراقب دلت باش

سلام
ممنون
الحمدلله بد نیستم
خبر سلامتی
مرسی از حضورت

باران سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 02:54

" آرامش " و " صبر "رد پاى خدا در زندگیست: آرزو میکنم" هر روز زندگیتان " پر از رد پاى خدا باشد...


*******************************
دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است، نگفته تورا میخواند؟
اگر هیچکس نیست، خدا که هست...

****************************************
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هائیم و به عبورشان میخندیم. چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ میکنیم وچه ارزان به اخمی میفروشیم لذت باهم بودن را... وچه زود دیرمیشودونمیدانیم فرداکه می آید شاید نباشیم.

ممنون از متنهای با انرژی + شما

باران سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 01:11

به انتظار نبودی از انتظار چه دانی؟...

**********************************
خدایا صدای ترا میشنوم که مرا به سکوت درون میخوانی حضورت را حس میکنم و در میابم که هر چه روی میدهد حکمت تو در آن نهفته است.

به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراری دلهای بیقرار، چه دانی؟

نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی
تو مست باده نابی ، از این دو کار ، چه دانی؟

هنوز غنچه نشکفته ای به باغ وجودی
...تو روزگار گلی را که گشته خوار چه دانی؟

تو چون شکوفه خندان و من چو ابر بهاران
تو از گریستن ابر نو بهار چه دانی؟

چو روزگار بکام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادی عشاق روزگار چه دانی؟

درون سینه نهانت کنم زدیده مردم
تو قدر این صدف ای در شاهوار، چه دانی؟

تو سربلند غروری و من خمیده قد
غم بیداد این چمن ای سرو باوقار چه دانی؟

تو خود عنان کش عقلی ودل بکس نسپاری
زمن که نیست ز خود هیچم اختیار، چه دانی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد