بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ: ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.
اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.
مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ: (خداوندى که) صاحب روز جزا است.
اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.
اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: ما را به راه راست هدایت فرما!
صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى،
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان
این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است
این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است
هفتاد باب از هفت مصحف برنبشتم
این فصل را خواندم، ورق را درنبشتم
از شش منادى، رازِ هفت اختر شنیدم
این رمز را از پنج دفتر برگزیدم
این بانگ را از پنج نوبتزن گرفتم
این عطر را از باد در برزن گرفتم
این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم
این ناله را با موج دریا مویه کردم
این نغمه را با جاشوان سند خواندم
این ورد را با جوکیان هند خواندم
این حرف را در سِحرِ بودا آزمودم
این ساحرى را با یهودا آزمودم
از باغ اهل وجد، چیدم این حکایت
با راویان نجد، دیدم این روایت
این چامه را چون گازران از بط شنیدم
وین شعر را چون ماهیان از شط شنیدم
شط این نوا را در تب حیرت سروده است
وین نغمه را در بستر هجرت سروده است
بقیه شعر در ادامه....
ادامه مطلب ...طلوع میکند ان افتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست؟
شنیده ام که می اید کسی به مهمانی
کسی که سبز تر است از هزار بهار
کسی.شگفت کسی ان چنان که میدانی
کسی که نقطه اغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه ان ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا اباد
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو ارامشی است طوفانی
با توجه به روایات فراوانی که درباره ی دوران حضرت مهدی(عج) موجود است برنامه های حکومتی حضرت را در سه محور می توان خلاصه کرد: 1. برنامه های فرهنگی. 2. برنامه های اقتصادی. 3. برنامه های اجتماعی.
بقیه در ادامه مطلب
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین (سوره اعراف آیه 22)
پروردگارا، ما بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.
دعا های قرانی که با ربنا اغاز می شوند در ادامه مطلب:
ادامه مطلب ...------------------------------------------------------
به راهت خیره می مانم ومی دانم که می آیی
خدایا
آنان که همه چیز دارند
مگر تورا
به سخره میگیرند
آنان را
که هیچ ندارند
مگر تو را!
************
هر کودکی با این پیام به دنیا می اید
که خدا
هنوز
از انسان نومید نیست
***********
خدا
نه برای خورشید
ونه برای زمین
بلکه برای گل هایی که برایمان می فرستد
چشم به راه پاسخ است
"تاگور"
شبی سردی است و من افسرده
راه دوری است وپایی خسته
تیرگی است و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست درنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
صخره ای کو که بدان آویزم
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم است به دل
غم من لیک غمی غمناک است
------------------------------------
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
برای تعجیل در فرج اقایمان صاحب العصر والزمان صلوات ختم بفرمایید
دفتر بغض مرا باز کنید که دلگیرم
حدیث غم مرا بخوانید که از گریه سرازیرم
ای یادگار لحظه های زیبا
به احترام تمام زیبایی های دنیا فراموشت نمی کنم
------------------------------------------------------
اسیر دل رسوای خویشم چو بند بلا بر پا ی خویشم در دام دنیا مانده ام
چه حاصل از این افسانه سازی از این مستی و دیوانه بازی در کار خود وا مانده ام
تا کی چو جام بزم مستان در گوشه میخوانه روشن
تا کی بدوشم ساقر غم سرمست این پیمانه روشن
چه حاصل از سوز ساز نهان
چه حاصل از این خاطر نگران
تا کی به درگاه خدا نالم چونال بی نوا
خدا یا خدایا رها کن دلم را ز دام بلا
ز قید قرار رهایم کنم به عالم خود آشنایم کن
به نور خرد رهنمایم شو ز ظلمت هستی جدایم کن
رفیق راهی و از نیمه راه می گویی
وداع با من بی تکیه گاه می گویی
میان این همه آدم، میان این همه اسم
همیشه نام مرا اشتباه می گویی
به اعتبار چه آیینه ای، عزیز دلم
به هرکه می رسی از اشک و آه می گویی
دلم به نیم نگاهی خوش است، اما تو
به این ملامت سنگین، نگاه می گویی؟
هنوز حوصله ی عشق در رگم جاری است
نمرده ام که غمت را به چاه می گویی
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد یا چه جانیست نگویی که منش پیرهنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آنکه آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزم
شمس تبریزی اگر روی به من بنمایی
والله این قالب مردار زهم برشکنم
زندگی با همه ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به صفا دادن و پژمودن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش و شور است از تماشاگر آغاز حیات
تا به جایی که خدا می داند....
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
و نحن اقرب الیه من حبل الورید ق/۱۶
او یک نگاه داشت به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و دیده ای نبود...
------------------------------------------------
دستم بوی گل می داد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچ کس نگفت که شاید گلی خسته باشم !!
-------------------------------------------------------
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها ، چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
-----------------------------------------------------
نجوا
امشب این
دل گشته بینِ سینه گم مهدی
صاحب زمان آید به قم
شالِ ماتم را به سر
انداخته نالهاش
بر جان شرر انداخته
گویدش ای عمهی چشم انتظار آمدم
بالین تو من بیقرار
آمدم در شهر قم یارت شوم من
در این غربت
پرستارت شوم
طاهره، مرضیه، ماهِ عالِمِ های
کریمه، ای رضیه، فاطمه
ای
که نامت شبه نامِ مادرم در
برت با یادِ مادر مضطرم
عمه جان معصومه
بین بستری لحظهی
ناله شبیه مادری
فرق تو با مادرم بس باشد این او
میان کوچهها خورده زمین
او میان کوچه سیلی خورده است میخ
در پهلوی
او آزرده است
ای که هر جا بیقرینه بودهای کی
دچارِ دردِ سینه
بودهای
مردم قم احترامت کردهاند کی
تو را گریه حرامت کردهاند
اهل
قم گریان و زارت گشتهاند روز
و شب چشم انتظارت گشتهاند
با گل و
لاله تو را دفنت کنند کی
شبانه در خفا کفنت کنند
عمه جان امشب
خریدارت منم مرهمِ
آن جسمِ بیمارت منم
این دلم با ناله در تاب و تب
است پیش
تو هستم دلم با زینب است
زینب ثانی خطابت میکنم گریه
بر
حالِ خرابت میکنم
مردم اینجا افتخارت کردهاند کی
حجابی از تو غارت
کردهاند
سر درِ قم را به گُل آویختند کی
به رویت سنگ و آتش ریختند
عمه
جان اینجا و ملکِ ری کجا کوفه
و شام و سر بر نی کجا
خندهی مردم در
این قم مرهم است خنده
در بزمِ یزیدی ماتم است
عمه جان برخیز و دل صد
چاک شد چشمِ
خونبار رضا غمناک شد
چشم بر راه تو چشمانِ رضا من
چه
گویم با تو جانانِ رضا
عمه جدّ من غریب و زار شد چشمِ
تو چون چشمِ
مادر تار شد
زینب و زهرا و حیدر آمده باب
تو موسی بن جعفر آمده
عمه
جان چشمِ خودت را باز کن با
رضا شرحِ غمت آغاز کن
اهلِ قم هر جا
صدایت میکنند خاک
بر سر از عزایت میکنند
وتو می فهمی همیشه بودن درفریاد نیست
------------------------------------------------------
دلم برای تو گاهی عجیب میسوزدکه با نگاه شما عنقریب میسوزد
writer:rana iraj
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست
تنهایی را
دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم تنهایی را
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست
تنهایی را دوست دارم........... زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد. چون در تنهایی به تو فکر می کنم .شاید در سکوتی یا شاید در شبی سرد و بارانی دوباره در کنارم باشی . تنهایی را دوست دارم .........
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را ، که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
به ره تو بس که نالم زغم تو بس که مویم شده ام زناله نایی ، شده ام زمویه مویی
همه خوشدل این که مطرب ، بزند به تار چنگی من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
چه شود که راه یابد سوی آب ، تشنه کامی چه شود که کام جوید ، زلب تو کام جویی ؟
شود اینکه از ترحم ، دمی ای سحاب رحمت ؟ من خشک لب هم آخر ، ز تو تر کنم گلویی؟
بشکست اگر دل من ، به فدای چشم مستت سرخُمّ می سلامت ، شکند اگر سبویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه ، بنشین کنار جویی
زچه شیخ پاکدامن ، سوی مسجدم بخواند رخ شیخ و سجده گاهی ، سر ما و خاک کویی
فصیح الزمان شیرازی(رضوانی)
سال نو «سال همت مضاعف و کار مضاعف » را به همه هم وطنانم تبریک عرض میکنم
امیدوارم سال نویی توام با موفقیت و پبروزی داشته باشید
التماس دعا
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
سعدی
الهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند | آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند | |
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی | باشد که از خزانه غیبم دوا کنند | |
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد | هر کس حکایتی به تصور چرا کنند | |
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست | آن به که کار خود به عنایت رها کنند | |
بی معرفت مباش که در من یزید عشق | اهل نظر معامله با آشنا کنند | |
حالی درون پرده بسی فتنه میرود | تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند | |
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار | صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند | |
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب | بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند | |
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم | ترسم برادران غیورش قبا کنند | |
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور | اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند | |
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان | خیر نهان برای رضای خدا کنند | |
حافظ دوام وصل میسر نمیشود | شاهان کم التفات به حال گدا کنند |
اگر می خواهید بزرگ شوید ، خوب است بدانید که ؛
بزرگ ترین اقیانوس جهان ، آرام است ،
پس شما هم آرام باشید تا بزرگ باشید ...
الإمامُ الصّادقُ علیهالسلام :
یَعیشُ النّاسُ بإحسانِهِم
أکثرَ مِمّا یَعیشُونَ بأعمارِهِم ، ویَموتُونَ بذُنوبِهِم أکثرَ مِمّا
یَموتُونَ بآجالِهِ .
امام صادق علیهالسلام :
مردم بیش از آن که با عمر خود زندگى کنند ،
با احسان و نیکوکارى خویش مىزیند . و بیش از آن که به سبب فرا رسیدن اجل
خود بمیرند بر اثر گناهان خویش در مىگذرند .
بحار الأنوار : 5 / 140 / 7
منتخب میزان الحکمة : 8
روزى امام حسن علیه السلام از محلى عبور مى کرد، چشمش به جوانى افتاد که قاه قاه مى خندید، نزد جوان رفت و فرمود، اى جوان ، آیا شنیده اى که در روز قیامت ، همه مردم وارد دوزخ مى شوند؟ جوان گفت : آرى شنیده ام و دانسته ام . امام حسن علیه السلام فرمود، از کجا شنیده اى و دانسته اى ؟ آن جوان جواب داد: از اینکه خداوند در قرآن مى فرماید:
وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیا. (مریم/71)
همه شما (بدون استثناء) وارد جهنم مى شوید، این امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از ناحیه پروردگارتان (که بعضى آن را مربوط به پل صراط مى دانند).
امام حسن علیه السلام فرمود:
آیا تو اطمینان دارى که از آن افرادى نیستى که تو را در جهنم نگه دارند؟ جوان پاسخ داد: نه ، چنین اطمینانى ندارم . امام حسن علیه السلام فرمود: پس کسى که نمى داند بهشتى است یا جهنمى این گونه نمى خندد (و همه دهان را براى خندیدن نمى گشاید). آن جوان از این نصیحت دلسوزانه امام حسن علیه السلام پند گرفت و بعد از آن روز دیگر آن جوان را خندان ندید.
منبع: جامع النورین . ص 132.