یک دقیقه سکوت " به احترام
زندگی ... به احترام عشق... به خاطر امیدهائی که به ناامیدی مبدل
شدند...''تمام سالهائی که دروغ شنیدیم ''شبهائی که با اندوه و اشک سپری
شدند...
چشمانی که همیشه بارانی ماندند.... آرامش از دست رفته ....
اطرافیانی که بودن و نبودنشان فرقی نمی کند...
به احترام دوستانی که هرگاه به آنها احتیاج داشتم بهترینشان تنهائی بود...
تمامی حرفهای ناگفته توی قلبم... به احترام کلمه دوست که هیچکس معنی آن را به درستی نفهمید...
برای دل گرفته و غمگینم ... برای تمام لحظه ها...
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود،ای
کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی
تلخ بر لب داشته باشم ،ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک
بوسه همه چیز را فراموش می کردم

عکاس:ایرج"پاهای خودم توی رودخونه"
شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه....؟؟؟خیلی سخته ادم کسی رو نداشته باشه...
دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه...
نتونه به هیچکی اعتماد کنه هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه ...
نتونه اخرش برسه به یه بن بست ...
تک وتنها با یه دلی که هی وسوسش می کنه اونو خالی کنه ...
اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه اسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه...
خیری از اسمون هم ندیده
مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده...؟!
بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره ...
خیلی سخته ادم خودش به تنهایی خو کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله...
خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!
خیلی سخته ادم احساس کنه خدا انو از بنده هایش جدا کرده ...
خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا ...
.
سلام
ممنون از حضورت
آپت واقعا زیبا بود
یک دقیقه سکوت....
کاش کودکی بودم........
خیلی قشنگ بود!
راستی آپم دوست داشتی بیا جواب سوال آپمو بده
خوش حال میشم بیای جواب بدی
فعلا
مرسی از حضورت
وقتی با خدا حرف میزنی بدون حتما به حرفات گوش میده
چشم میام حتما
ای کاش کودک بودم تا بزرگترین غمم شکستن نوک مدادم بود...
ای کاش کودک بودم تا بزرگترین ارزوم زود بزرگ شدن بود...
ممنونم از حضورت
موفق باشی
سلام ایرج جان
یک دقیقه سکوت به احترام زندگی ... به احترام عشق ...
خیلی زیبا بود و غمگین ... امیدوارم هیچ وقت غم به خونه دلت راه پیدا نکنه ... ممنووونم از دعوتت
سلام
مرسی از دعای قشنگت
میان تو و من فاصله ایست به پهنای یک عمر شاید؛ زیاد که نیست ؟
چه رنجی میکشم من … چه تحملی میکنی تو
آغوشمان باز خواهد بود برای رسیدن خسته که نمیشوی ؟
چه اگر برسم … چه اگر نرسی
چه اگر نیایم …چه اگر نیایی
چه اگر نباشم … چه اگر نباشی.
بگو که روزی به هم میرسیم . بگو که هستی . همین...
مرسی از شعر قشنگت
گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد... گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد... نه به شکل " دوستت دارم" و یا نه به شکل " بی تو میمیرم " ... ساده شاید ، مثل :
" دلتنگ نباش، امیدت به خدا ... فردا روز دیگری ست...
بله ادمای خوب و چشم و دل پاک خیییییییییییلی کم شده
که با ادم مهربون باشن
مهربونی کم رنگ شده
آن تیره مردمکها، آه
آن صوفیان سادهء خلوت نشین من
در جذبهء سماع دو چشمانش
از هوش رفته بودند
دیدم که بر سراسر من موج می زند
چون هرم سرخگونهء آتش
چون انعکاس آب
چون ابری از تشنج بارانها
چون آسمانی از نفس فصلهای گرم
تا بی نهایت
تا آنسوی حیات
گسترده بود او
دیدم در وزیدن دستانش
جسمیت وجودم
تحلیل می رود
دیدم که قلب او
با آن طنین ساحر سرگردان
پیچیده در تمامی قلب من
ساعت پرید
پرده بهمراه باد رفت
او را فشرده بودم
در هالهء حریق
می خواستم بگویم
اما شگفت را
انبوه سایه گستر مژگانش
چون ریشه های پردهء ابریشم
جاری شدند از بن تاریکی
در امتداد آن کشالهء طولانی طلب
وآن تشنج، آن تشنج مرگ آلود
تا انتهای گمشدهء من
دیدم که می رهم
دیدم که می رهم
دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد
دیدم که حجم آتشینم
آهسته آب شد
و ریخت، ریخت، ریخت
در ماه، ماه به گودی نشسته، ماه منقلب تار
در یکدیگر گریسته بودیم
در یکدیگر تمام لحظهء بی اعتبار وحدت را
دیوانه وار زیسته بودیم
+ حرفهایی هستـ برای نگفتنـ ...
سلام
شعر خیییلی قشنگی بود
تقــویـم ِ دل ِ مــن ....
نسبتـی با تقویـم هـای جهـان نـدارد...
میـان ِ بـرگ ریـزان ِخــزان.....
وسـط ِ چـلــه ی زمـستـان هــم.....
می بینـی نـوشـتــه اند بـهـار!
آن لحظــه که تــو....خـنــدیــدی
خیلی با احساس بود
رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست،
رقص هست، خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را میجوید.
خورشید هنوز طلوع میکند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است:
بهار مدام میخرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد:
امواج دریا، آواز میخوانند،
بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گلها باز میشوند و جلوه میکنند و میروند.
نیستی نیست.
هستی هست.
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که:
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است. !!
مرسییی
اینم خیلییی قشنگه
گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت
غرق محال می شوم ، خام دوباره بودنت
چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم
باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم
حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم
در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم
کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام
خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام
روز میان خواب من باز غروب می شود
« اگر بیای از سفر آه چه خوب می شود »
مثل همیشه می روی باز تو از خیال من
باز تمام می شود آرزوی محال من..................
این ناز که می کنی خریدن دارد
این دل به هوای تو تپیدن دارد
این قصه شبیه بهترین خاطره ها
هر روز برای من شنیدن دارد . . .
سلام ابجی بزرگه فاطیمایی
مرسی خیلی شعر قشنگی بود
سلام دوست من
ممنون که نگاهتو به وبلاگم هدیه کردی
گوش کردن را یاد بگیر. فرصت ها گاهی با صدای آهسته در می زنند
اسم وبلاگت منو یاد اون شعر خسرو شکیبایی انداخت که می گه : زیبا سلام....هوای حوصله ام ابریست...
سلام
موفق باشی
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیه
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری
درود گرامی
لذت بردم از زمزمه اش
بسیار زیبا و ژرف
بهترین ها از آنتان
تاسلامی دوبار بدرود
سلام
مرسی از حضورت
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیه
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری
درود گرامی
لذت بردم از زمزمه اش
بسیار زیبا و ژرف
بهترین ها از آنتان
تاسلامی دوبار بدرود
سلام
ممنون از دعوتت...
واقعا زیبا بود...
سلام
ممنونم از حضورت
موفقق باشی
ساده ام امابهترینم.منوفراموش نکن...yadam rafte iraj
سلام دوست عزیز
سلام
خوبی؟؟؟
نمیدونم چی شد که بهم سر زدی اما وب جالبی داری
خوندم
اما جالب اینجاس بچه هام میخوان بزرگ بشن
لینکت کنم؟؟
از خدا میخواهم اگر
جایی چیزی را شکستم
آن دل نباشد
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
شجاعت میخواهد وفادار احساسی باشی
که میدانی شکست میدهد روزی نفس های دلت را...
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
سلام بر استاد بزرگوار امید به این که روزگار به کام باشه
خوبی داداش؟
آپت خیلی قشنگ بود آدمو میبره تو فکر
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
پایدار باشی
سلام
مرسی که سر زدی موفق و موید باشی
گفتم که سکوت از چه زو لالی و کور
فریاد بکش که زندگی رفت به گور
گفتا که خموش تا که زندانی زور
بهتر شنود ندای تاریخ ز دور../
خیلی شعر قشنگیه
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد
یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد
سلام
واقعا درست گفتی همه چیز بیمعنی وپوچ شده
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت...
کاش میگفتند در این ره چه بر لیلا گذشت...