مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

نیامدی...

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی، زکشتن مهراس

مردار بود  هر آنکه  او  را نکشند

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم نه؛ ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی...

نظرات 113 + ارسال نظر
زهره یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 21:57

داداشی واسم دعا کن واسه عشقمم دعا کن که خودکشی نکرده باشه اخه چندباری این کار احمقانه رو کرد

بله چشم دعا میکنم

توکلت به خدا باشه

زهره یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 20:28

ببخشید یه وب عاشقونه

اره خوبه درست کن

زهره یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 20:26

سلام داداشم میخوام یه عاشقونه درست کنم

بله خوبه درست کن حرفاتو توش بنویس اروم میشی

زهره یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 16:47

سلام داداشی من دوست ندارم تو ناراحت بشی ولی اخه چیکار کنم خیییییلی ناراحتم

توکل کن به خدا

زهره یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 11:46

من خیلی وقته حالم بده خییییلی بد

الهی اجی من کاری نمیتونم بکنم
اروم باش

زهره یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 11:35

شاید کمی ارام تر میشدم فقط وفقط اگر میدانستی نوشته هایم به همین راحتی که میخوانی نوشته نشده اند

جمله غمگینی بود

[ بدون نام ] شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 23:00

روزی اگر نبودم یک ارزویم را براورده کن وزیر لب بگو یادش بخیر

[ بدون نام ] شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 20:36

میگوند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم چرا تنهاییم.

[ بدون نام ] شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 15:42

رفتم تو وب فاطیما خیییلی باحال بود

رفتی؟؟؟؟ خوبه
برو پیشش کمکت میکنه

زهره شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 12:07

امیدوارم در اقیانوس خوشبختی طوری غرق شوی که هیچکس نتواند نجاتت دهد

مرسی
عالی بود

مریم شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 10:49

ایرج جان سلام

خوبی؟

بعد مدتها کانکت شدم واومدم بهت سربزنم ممنون ازحضور همیشگیت تو هنرباران

یه دنیا خوشحالم کردی

راستی وقت شد و اگه فرصت بیدا کردی اب کن منتظر نوشته های قشنگتم
مرسی



روزات قشنگ

[ بدون نام ] شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 10:31

اخه چرا باید حتما نظر بدم تا نظر های خودم رو ببینم؟؟؟

زهره شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 01:29

چون فقط در خواب می بینم تو را .دوست دارم زندگی در خواب را

زهره جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 22:35

غلط است هر که بگوید دل به دل راه دارد دل من زغصه خون است دل او خبر ندارد

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 22:21

یکی دوسم داره منم دوسش دارم ولی چون اون شمالی ومن جنوبی خانوادها قبول نمیکنن

برو دردودلاتو پیش اجی فاطیمام بنویس اون خیلی مهربونه کمکت میکنه راهنماییت میکنه
هر چی بوده و هرچی شده رو براش بگو تا کمکت کنه

[ بدون نام ] جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 22:19

دوستت دارم ها را بگید قبل از اینکه به دوستت داشتم ها تبدیل بشن.

عاااااااااااالیییییییییی

زهره جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 21:51

چرا نظر ها ثبت نمیشن؟؟؟؟؟

ثبت میشنن نمیدونم!!

زهره جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 18:13

سلام چرا خبری از پانیذ خانم نیست

نمیدونم
کم میان ایشون

زهره جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 17:06

تنهایی را به جایی که در ان تعلق ندارم ترجیح میدهم

مرسی جمله قشنگیه

زهره جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 16:42

اگر روزی عقل را بفروشند همه ی ما به گمان اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود

جالبه
اره شاید!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد