مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

مرا به ساحل باران ببر دلم تنگ است

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

یاد یاران

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿۱﴾
ای جامه به خویشتن فرو پیچیده
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۲﴾

به پا خیز شب را مگر اندکی
نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ﴿۳﴾

نیمی از شب یا اندکی از آن را بکاه
أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ﴿۴﴾

یا بر آن [نصف] بیفزای و قرآن را شمرده شمرده بخوان
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا ﴿۵﴾
در حقیقت ما به زودی بر تو گفتاری گرانبار القا می‏کنیم
إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِیلًا ﴿۶﴾

قطعا برخاستن شب رنجش بیشتر و گفتار [در آن هنگام] راستین‏تر است
إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا ﴿۷﴾

[و] تو را در روز آمد و شدی دراز است
وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا ﴿۸﴾

و نام پروردگار خود را یاد کن و تنها به او بپرداز

بنشین به یادم شبی تر کن از این می لبی

که یاد یاران خوش است

یاد اور این خسته را کین مرغ پر بسته را

یاد بهاران خوش است

مرغی که زد ناله ها در قفس هر نفس

عمری زد از خون دل نقش گل بر قفس یاد باد

ای بلبلان چون در این چمن وقت گل رسدزین پاییز یاد ارید

چون بر دمد ان بهار خوش در کنار گل از ما نیز یاد ارید

نظرات 51 + ارسال نظر
مهر جمعه 31 تیر 1390 ساعت 14:00

سلاااااااااااااااااااااااام داداشی...خوفی؟؟خئانکنه بدباشی...چه خبرا.....من اومدم توشیپورم میگم...من اوووووووووومدم صابخونه نیستیا.....!!!

سلام

فاطیما جمعه 31 تیر 1390 ساعت 02:05

سلام داداشی مهربونم
خوفی؟؟؟
فدااات
ممنونم بهم سر زدی........نگرانت بودم...........

وااای...ممنووووووووونم داداشی.....
چشممم شوهرشون نمیدم و خوف خوف نگه شون میدارم........

هر کدومو خودت خواستی بهم بده....

مراقب خودت باش

من همیشه دعات میکنم...............

داداشی....دعام کن............

یا حق........

سلام فاطیماییی
وای امروز جمعه اینقده حالم گرفته بود ......
باشه چشم حتما دعات میکنم
قربونت برم اجی

فاطیما پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 16:48

سلام داداشی
خوفی؟؟؟
نوشته بودی خوف نیستی............چرا عزیزم؟؟؟!!
خدا نکنه....

نمیدونم چرا این روزا همه یه جورایی هستن.............
منم یه حالیم........
نمیدونم...

خیلی خسته و بی حوصله م.................

مراقب خودت باش
یا حق.......................

سلام اجیییی ممنونم بهم سرزدی
خدا نکنه دلت بگیره

سمیرا چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:10

خوب بود ...ممنون

خواهش میشه

فاطیما چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 01:14

این اشنایی که غریبه شد کیه داداشی؟؟؟!!!

داداش ایرج من خیلیم خوفه
هم با وفاااست هم مهربون هم بامعرفت............
بععععله...

چطوری داداشی؟؟؟
کم پیدا شدی؟؟؟!!!

داداشی ماهیا رو ازم گلفتیش؟؟؟!!!
دلم گلفت.....
من باهاشون انس گرفته بودم..............................
خوب شوهرش نمیدم...خوفه؟؟؟!!!

مراقب خودت باش...........

نمیدونم والله کیه!!
بد نیستم شکر خدا.

فاطیما چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 01:11

سلام داداش ایرج
خوفی؟؟؟
قشنگ وارامش بخش بود................ممنونم..........
مراقب دلت باش.....

هر چی ارزوی خوبه مال تو............

مرسی قابل تو رو نداره اجیییی بزرگه خوبمم

اشنایی که غریبه شد سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 21:14

بی وفا شدیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

اشنایی که غریبه شد سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 21:12

دلم گرفته.........................................................

مهر سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 19:43

سلام داداش گلم خوبی؟اومدم سربزنم نگی یادش به ما نیستاچه خبرا؟؟خوبی....

ممنون

مهر سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 19:39

خدایا......کیفیت را فدای کمیت نکن
کمترخلق کن ولی آدم خلق کن......

مرسی

... سه‌شنبه 28 تیر 1390 ساعت 18:54

نوشته هات مثل همیشه ارامش میده به ادم...بی معرفت

شما؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد