-
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
چهارشنبه 22 تیر 1390 21:54
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید چتر ها را باید بست زیر باران باید رفت فکر ،خاطره را زیر باران باید ب رد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید دید عشق را زیر باران باید جست هر کجا هستم باشم آسمان مال من است حنجره، فکر هوا عشق ، زمین مال من است -- -- ><(((:> ------- ><(((:>...
-
چینی نازک تنهایی من
یکشنبه 5 تیر 1390 16:44
به سراغ من اگر می آیید. پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدک هایی است که خبر می آرند از گل واشده در دورترین بوته خاک روی شن ها هم نقش سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند ---------- ><(((:> ------- ><(((:> --------- ><(((:> ----...
-
لیلة الرغائب شب ارزوها
پنجشنبه 19 خرداد 1390 12:44
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید; فرشتگان آن را «لیلة الرغائب» مى نامند. چرا که وقتى یک سوم از شب گذشت، هیچ فرشته اى نیست مگر اینکه در کنار کعبه مشرفه آید; آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان کند و فرماید: فرشتگانم! هرچه خواهید از من بخواهید. فرشتگان گویند: بارالها حاجت و...
-
من از شب ها گریزانم
پنجشنبه 5 خرداد 1390 02:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA الان ساعت تقریبا 2 نصف شبه و دارم گزارش کار ازمایشگاهمو اماده میکنم که هفته بعد تحویل بدم و ای که چقد کار ریخته سرم این همه گرافو باید ترسیم کنم دارم اهنگ استاد بنان گوش میدم(بیا ساقی) اینقد اروومه این اهنگ شاعر میگه«: زسوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه تو مجنونم بکن از...
-
حسنک کجایی؟
جمعه 23 اردیبهشت 1390 18:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به...
-
پای شکسته
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 18:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دل غـریــب مـــن از گــردش زمـــانــه گرفت بـه یــاد غربــت زهــرا شبــی بـهانه گرفت شبــانــه بــغـــض گلـــوگــیر مـن کـنار بقیع شکست و دیده ز دل اشکِ دانه دانه گرفت ز پـشـت پــنــجــره هــا دیـدگــان پـر اَشکم سراغ مدفـن پـنـهـــان و بــی نشانه گرفت نــشـان شـعـلــه و دود...
-
باران
جمعه 2 اردیبهشت 1390 01:56
باران، قصیده واری - غمناک - آغاز کرده بود. می خواند و باز می خواند، بغض هزار ساله ی درونش را انگار می گشود اندوه زاست زاری خاموش! ناگفتنی است... این همه غم؟! ناشنیدنی است! *** پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟ گفتند: اگر تو نیز، از اوج بنگری خواهی هزار بار از اوج تلخ تر گریست! **** ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را...
-
مناجات شبانه
چهارشنبه 3 فروردین 1390 23:23
*دست طمع چو پیش کس می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش *شیشه نزدیک تر از سنگ ندارد خویشی هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است مناجات شبانه پسری تنها توی اولین شبهای بهار الهی تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی من مجنونم، تو لیلیّ مجنونی تو مشتریان بابضاعت داری با مشتریان بیبضاعت چونی؟ این بنده چه داند که چه میباید...
-
تولدم
چهارشنبه 18 اسفند 1389 10:44
من ایرج پسری از تبار برف پسری صاف ساده عاشق امام حسینم پسری هستم که هوای دلم گاهی ابریه گاهی صاف کاهی ام بارونی البته این اواخر ابری بوده ... و اما بعد حضورتون عارضم امروز روز تولدمه یه روزی مثل این روزا این پسرچشم به این دنیا گشود به این دنیای شلوغ و تیک تاک عمرش شروع شد تیک تاک تیک تاک میگن زندگی زیباست!!ای زیبا نگر...
-
سر راهت در انتظارم
پنجشنبه 12 اسفند 1389 23:42
سر راهت در انتظارم برده هجرت صبرو قرارم جز ظهورت ای گل زهرا به خدا حاجتی ندارم بر لبم اهه فراقه ای نگار مه جبینم ترسم اینه که بمیرم روی ماهت رو نبینم اغا بیا بیا روز جمعه میگم کجایی خسته از دوری و جدایی قصمت میدم به ابوالفضل ای سفر کرده تا بیایی ای امیر بی قرینه ای دوای زخم سینه مادرت چشم انتظاره ای سحر خیز مدینه اغا...
-
ولادت حضرت محمد(ص) مبارک
دوشنبه 2 اسفند 1389 14:27
نورانی و زیباست،همه روی محمد خوبی وصفا،لطف خدا سوی محمد نوری به دیده ،صفایش چو جهانی دل داده به سویش ،وفا کوی محمد ***** دل با تو خوش است یگانه معبود حیات معنای تمامُ مطلقی از حَسنات گویند که خشنود شوی ، چون گویند بر خاتم انبیاء محمد صلوات الهم صلی علی محمد وال محمد میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد هنگام...
-
Bu akşam ölürüm
سهشنبه 26 بهمن 1389 16:27
Bu akşam ölürüm Bu akşam ölürüm beni kimse tutamaz Sen bile tutamazsın yıldızlar tutamaz Bir uçurum gibi düşerim gözlerinden Gözlerin beni tutamaz Düşlerinde büyürüm kabusun olur ölürüm Bir şiir yazarım bir türkü söylerim Bir sen olurum bir ben ölürüm Bu akşam ölürüm sırf senin için Beni ölüm bile anlamazn
-
مرز خواب
پنجشنبه 21 بهمن 1389 22:09
از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود . کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟ *** در پس درهای شیشه ای رؤیاها، در مرداب بی ته آیینه ها، هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده بود . گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت و من در صدای...
-
((پرسه در لحظه های دلواپسی ))
یکشنبه 10 بهمن 1389 22:48
سلام من ایرج پسری همیشه غمگین و دلتنگ... و عاشق برف اه ..... گفتم برف امسال برف زیادی نبارید مثل این که برف هم باهام قهره بالاخره امتحانات این ترمم تموم شد واقعا این فشار و استرس امتحانات ادمو پیر میکنه ولی نمره هام خوب شدن از این که به دفتر خاطراتم سر میزنید و برام احساسات قشنگتونو مینویسید خلی ممنونم یک شب دلی به...
-
مرا پیش خود ببر
شنبه 18 دی 1389 15:36
غمگین تر از همیشه ام غمگین تر از هر لحظه ام خسته شدم خسته تر از هر روز و هر لحظه سرگردان در این این تکاپوی بی سرانجامم چشمان ترم جلوی دیدگانم را گرفته امیدی نیست نوری نیست صدایی نیست یاری ام کند ناگاه به یاد این کلمه می افتم که یکی با تمام وجودش گفت هل من ناصر ینصرنی؟ دست به سوی هر کسی یازیده ام نیست همراهی نیست یاری...
-
چو رخسار مجنون
پنجشنبه 16 دی 1389 13:50
الهی مرا آخرین تکیه گاهی الهی تو ما را پناهی الهی تو آنی که بر حال دل ها گواهی دل من خدایا شکسته دلی موج دریا شکسته چو اوراق دفتر پریشان چو خطی سر و پا شکسته چو رخسار مجنون غم افزا چو گیسوی لیلا شکسته کمی پای آهسته تر نه نگارا دل ما شکسته غیر از غمت مبتلایم مکن رها از هجوم بلایم مکن نگاه تو در من شفای دل بمیران ولیکن...
-
باران می آید...
چهارشنبه 8 دی 1389 14:33
باران می آید... درغروب غم انگیز دلم باران میبارد... ومن گم میشوم درآن.درآن همه پاکی وصداقت... ومیبارد ومیبارد برای دل خسته ی من... وچه زیباست شنیدن نجوای هرقطره ی باران که به دنبال دست نوازشی است... پاک وبی ریا! ومیسپارم خودم را به آغوشش.به آغوش گرم وپرمحبتش... وآنوقت... آنوقت هرقطره ی اشکم میان قطره های بیشمارش گم...
-
دوباره نمی خوام چشای خیسمو کسی ببینه
جمعه 3 دی 1389 12:35
دوباره نمی خوام چشای خیسمو کسی ببینه یه عمره حال و روزه من همینه کسی به پایه گریه هام نمیشینه بازم دلم گرفتو گریه کردم بازم به گریه هام میخندن بازم صدای گریه مو شنیدم همه به گریه هام میخندن دوباره یه گوشه می شینمو واسه دلم میخونم هنوز تو حسرت یه همزبونم ولی نمیشه و اینو میدونم دوباره نمی خوام چشای خیسمو کسی ببینه یه...
-
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
جمعه 26 آذر 1389 14:51
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این...
-
شبها همه گریه ها خاکستریند
سهشنبه 23 آذر 1389 19:27
مرگ در هر حالتی تلخ است، اما من: دوستش دارم که چون از راه در آید مرگ در شبی آرام، چون شمعی شوم خاموش.. لیک مرگ دیگری هم هست -دردناک؛ اما شگرف و سر کش و مغرور مرگ میدان: مرگ در میدان با تپیدن های طبل و شیون و شیپور با صفیر تیز و برق شمشیر. غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان وه، چه شیرین است. رنج بردن با فشردن؛...
-
زهره منظومه زهرا
پنجشنبه 18 آذر 1389 12:03
زهره منظومه زهرا حسین کشته ی افتاده به صحرا حسین دست صبا زلف تورا شانه کرد بر سر نی خنده مستانه کرد کیست لب خشک ترک خورده ات چشمه ای از زخم نمک خورده ات روشنی خلوت شبهای من بوسه بزن بر تب لبهای من تازغم غربت تو تب کنم یاد پریشانی زینب کنم آه از آن لحظه که بر سینه ات بوسه نشاندند لب تیرها آه از آن لحظه که بر پیکرت زخم...
-
یا ابا عبد الله الحسین
چهارشنبه 17 آذر 1389 00:18
قال رسول الله (ص): اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً. براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود. جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556 سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنکه (حُرمَتِ) خیمه گاهش دریده شد ، سلام بر...
-
بغض
چهارشنبه 10 آذر 1389 09:28
چشمهامان خسته است. گویى در غبار اوهام فرو رفتهایم. دستهاى لرزانمان در انتظار دامان ترحم است. و این گونههاى خشکیدهمان که در قحطى شبنم مىمیرد! کاسههاى گدایى احساسمان را بنگر که به خشکسالى معرفت دچار شدهاند. محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا الحقم ، کجاست دار ، خسته ام در همه جای این زمین ،...
-
یا ایها النسان ما غرک بربک الکریم
چهارشنبه 19 آبان 1389 19:32
یا ایها النسان ما غرک بربک الکریم؟ ای انسان چه چیزی تو رو نسبت به پروردگار کریمت مغرور کرده است؟ این سوال خداوند از انسان است که در قرآن آمده ما چه جوابی به این سوال داریم؟ چرا بعضیها اینقدر مغرورن؟هم نصبت به بنده های خدا هم نصبت به خود خدا! رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن...
-
زمستان
سهشنبه 4 آبان 1389 20:54
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است...
-
با من می آیی ؟؟!
جمعه 30 مهر 1389 00:16
من و تو با هم می رویم خیالی ندارم اگر فردا خورشید ندرخشد خیالی ندارم اگر فردا چشمان من باز نشود خیالی ندارم اگر تو هم خورشید فردا را نبینی اگر فردا چشمان تو هم باز نشود این تنها راه ممکن برای با هم بودن است پیمان را بشکن ! برای با هم بودن با من می آیی ؟؟! به دنیایی دیگر... تا نگاه می کنی : وقت رفتن است بازهم همان...
-
باغ قلبم لبریز از غم ها
سهشنبه 27 مهر 1389 22:59
عابد کنار برکه نشست! دست هایش در آب بود که دید آن سوی برکه، زنی گلو و گلو بندش را به نمایش گذاشته است! چشمانش را بست در سکوت خواند: دور شو!شیطان! از من دور شو! چشمانش را گشود، زن ،صنوبری بود گلوبندش ، ماه.. یه ارزو... پاییز بود و دلم تنها ... باغ قلبم لبریز از غم ها ... شاخه های نازک یک درخت انار... بود منظره ی قاب...
-
قلب بارانی
جمعه 23 مهر 1389 12:25
دیشب شب جمعه بود داشتم با خدا نجوا میکردم خیلی دلم گرفته بود کلماتی بر زبانم جاری شد که شبیه شعره اینجا مینویسمش اسمشو گذاشتم قلب بارانی این اولین شعری هست که مینویسم البته اگه اسمشو بشه شعر گذاشت قلب بارانی: دلم پر است . باز اسمان دلم ابریست .باز هوای دلم بارانیست با رعدوبرق غمت ؛ شانه هایم می لرزد می وزد بادی سرد بر...
-
دل من
پنجشنبه 22 مهر 1389 12:01
به کجا چنین شتابان ؟ گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟ همه آرزویم اما ! چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان ؟ به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم سفرت به خیر ! اما تو دوستی خدا را چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفهها به باران برسان سلام ما را بگذار مرا به حالت خویش...
-
ابر
سهشنبه 20 مهر 1389 23:11
یک تکه ابر خسته میخواهد ببارد. بر برگهای دفترم، تا مینویسم! یک شاپرک بر خودنویسم مینشیند. وقتی ز درد شاپرکها می نویسم با روی ماهت میشوم حالی به حالی. چون جزر و مد، پایین و بالا، می نویسم گاهی دلم تنگ است گاهی شاد هستم. هم شادیم را، هم غمم را مینویسم امشب ولی! آقا، دلم بدجور تنگ است. دلتنگم و تاصبح فردا مینویسم...